رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

جای خالی سلوچ

جای خالی سلوچ
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 178 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 178 رای
✔جای خالی سلوچ روایت زنی است روستایی به نام مرگان که صاحب سه فرزند است. سلوچ، همسرش به دلیل مشکلات مالی و نداشتن کار درست و حسابی ناتوان از اداره خانه و خانواده اش و به خاطر غیرت مردانه اش ناگهان آن ها را به امان خدا رها می کند و در جستجوی کار روانه شهر می شود بدون این که کسی مطلع شود.
دولت آبادی در این رمان چهره زشت فقر را به تصویر کشیده است. این رمان روایت جامعه ای است که در شرایط اجتماعی خاص، یعنی طرح تحولات مربوط به انقلاب سفید و اصلاحات ارضی محمد رضا پهلوی اتفاق می افتد. نویسنده با زبان قدیم مردم خراسان ، زبان محلی مردم سبزوار این داستان را به شیرینی روایت کرده است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:

کتاب‌های مرتبط

کجا بجویم تو را ؟
کجا بجویم تو را ؟
5 امتیاز
از 1 رای
راهبه
راهبه
4.4 امتیاز
از 7 رای
چهل چراغ
چهل چراغ
4.5 امتیاز
از 4 رای
پیر دختر
پیر دختر
4.2 امتیاز
از 37 رای
اسکارلت - جلد ۱
اسکارلت - جلد ۱
4.5 امتیاز
از 194 رای
افعی در مشت
افعی در مشت
4 امتیاز
از 39 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی جای خالی سلوچ

تعداد دیدگاه‌ها:
36
چرا من نمیتونیم این کتاب رو دانلود کنم؟
داستانی ساده و بی آلایش از مردمانی که فقر تنها دارایی شان است .
روزگار همیشه بر یک قرار نمی ماند.
روز و شب دارد.روشنی دارد،تاریکی دارد.
کم دارد.بیش دارد.
دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده
تمام می شود،
بهـار می آید...
این کتاب یکی از بهتریناییه که واقعا ارزش خوندن رو داره...
وثتی این کتاب رو می خوندم حس عجیبی داشتم با اینکه تو شرایط اون نبودم ولی با تمام وجود لمسش می کردم....
واقعا زیبا بود ...
خلاصه حتما خوندن این کتاب رو تجربه کنید....:-)
«ای سرزمین!کدام فرزندها،در کدام نسل تو را آزاد آباد و سربلند،با چشمان باور خود خواهند دید؟ای مادر ای ایران!جان زخمی تو در کدام روز هفته التیام خواهد پذیرفت؟چشمان ما به راه عافیت تو سفید شد.ای ما نثار عافیت تو.»
محمود دولت آبادی
گاه عشق گم است؛ اما هست، هست، چون نیست. عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟
نه، عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست، که نیست. پیدا نیست و حس می شود!
می شوراند. منقلب می کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می دارد.
می گریاند.می چزاند. می کوباند و می دواند. دیوانه به صحرا!
سلام.واسطه اشنایی من با دولت ابادی و اثارش همین کتاب بود .من تا حالا دو بار خوندمش و بازم دلم میخوادش.مثل اکثر داستان های دولت ابادی تو این کتابم موقع خوندن خیلی از حوادث زندگی مرگان با این که خودم هرگز تجربشون نکردم با توصیفات نویسنده احساس میکنم هین این ماجرا برای خودم اتفاق افتاده و فوقوالعاده احساس همدردی و اشنایی دارم و فکر میکنم این به خاطر تسلط قوی دولت ابادی به داستانش و به شخصیت و عواطف ادمها در هر شرایطی .من این کتاب دارم و خیلی دوستش دارم و امیدوارم کارنامه س÷نج دولت ابادیم بتونم گیر بیارم .تشکر از سایت خیلی خوبتون.
مگر می شود در یک نقطه ماند ؟ مگر می توان ؟ تا کی و تا چند می توانی چون سگی کتک خورده درون ِ لانه ات کز کنی ؟ در این دنیای بزرگ ، جایی هم آخر برای تو هست. راهی هم آخر برای تو هست.
در ِ زندگانی را که گِل نگرفته اند !
نسخه ایرانی بینوایان...
کتابی است با نثری آشنا ، شاید شبیه کلیدر، نثری خراسانی از نویسنده ای خراسانی
بازتاب فقر کشنده ای است از آدمی که هیچ چیز جز شکل و شمایل برایش باقی نمانده
حرفی برای گفتن ندارد، تا جایی که گمان می بری افسانه ای در حال شکل گیری است
کتابی از نویسنده ای که همواره قابل احترام است. نویسنده ای با چهره ای زمخت و اخم هایی دوست داشتنی
نویسنده ای که خواندن تک تک کتاب هایش یک الزام دوست داشتنی است.
مگر کم چیزهایی نهفته در آدم هست که با خود به گور می برد؟ برای زن، این روشن بود. روشن بود که این میل موذی زنانه را با خود به خاک خواهد برد؛ میل موذی و وسوسه گر. چیزی که تنها در خاک، خاک می شد. با وجود این، مگر می توان منکر بودنش شد؟ نه! هست و هست و هست! چیزی در تو وجود دارد. بخواهی یا نخواهی، وجود دارد. در تو کاشته شده است و تو آن را در خود داری. آن را با خود به هر کجا می کشانی. نیک و بدش را در خود و با خود می کشانی. هر کجا که بروی، به هر کجا که می روی. می کوشی از یاد ببری؛ اگر از یادش نیرو نگیری! زیرا تنها تو نیستی که خود را بر او می روی که تحمیل کنی، او هم هست. آن هم هست. گاه غلغلک می دهد. گاه به تو نیش می زند. گاه شرمنده ات می کند. و گاه با برآشوبیدن همه این حالات ، در تو می جوشد. تو زنی، اگرچه مرگان باشی!
جای خالی سلوچ حکایت زنان و مردان رنجدیده این سرزمین است.مردی که از شرم ،خانواده را رها می کند زنی که با همه زنانگی اش مردانه مبارزه میکند.مردمی دست به گریبان با فقر که رفتن همسایه،فوت مادر،نزاع مادر و فرزند تصاحب زمین ... همه و همه برایشان بی تفاوت است و روزها رامی گذرانند تا به آخر عمرشان برسند.
جای خالی سلوچ
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک